بوی کافور،عطر یاس خورشید دائم در حرکت ابرها همیشه در حال رفتن روزها به سرعت می روند رود ها همیشه در جریان باد مدام در حرکت زمین دائم در چرخش ستارگان درحرکت پرستوهادر پرواز ماهی ها شناور شقایق ها لرزان همه وهمه در جنب جوش وحرکت بعضی آرام مثل ماه، مثل شب بعضی سریع مثل خورشیدمثل رود چرا ما ایستادهایم؟ چراحرکتی نمی کنیم؟ کاری نمی کنیم که فایده ای داشته باشد حرفی نمی زنیم سود بخش باشد وبر عکس تمام عالم بی حرکت مانده ایم منتظریم سرنوشت آینده مارا رقم بزند روزها را سپری کنیم مثل اینکه قبل از فرا رسیدن مرگمان مرده ایم مدت هاست در قبرتنبلی آرام خوابیده ایم گرد و غبار تنبلی قبرهایمان را پر کرده حال باید سنگ قبری برای خودمان انتخاب کنیم وروی آن بنویسیم: به یادجوان ناکام ... تاریخ تولد:21سال پیش تاریخ وفات:آغاز تنبلی حال باید مردن ونبودن را برای همیشه باورکنیم وفکر یک تشییع جنازه با شکوه برای خود باشیم یا بهفکر تولدی دیگرو آغازی نو کدام را انتخاب می کنیم ؟ بوی کافور یا عطر یاس در نوشته وکلام همه عطر یاس را بر بوی کافور ترجیح می دهدندولی در عمل چی!!؟؟ بیاییم دست به دست هم دهیم وتلاش وکوشش را جایگزین تنبلی کنیم شادی را بجای غم ومحبت را بجای تنفر بیاییم همراه با سحراب چشمهایمان را بشوییم و به زندگی جور دیگر نگاه کنیم بیاییم مثل شاپرک باشیم هر لحظه برای شاپرک ارزش یک عمر را دارد چون شاپرک تا آخرین لحظات غروب بیشتر زنده نیست دیگر بهانه ای برای ایستادن نداریم حال با نام خدا از همین حالا شروع می کنیم